بنى عمرو بن عمير: شاخهاى برجسته از قبيله عدنانى ثقيف[1] ساكن در طائف
آنان در طائف مىزيستند و در حوادث تاريخى نقشى فراوان داشتند و ثروتمندانى گشادهدست و رباخوار بودند.[2] با توجه به رونق كشاورزى در آن شهر به احتمال فراوان درآمدهايى نيز از اين طريق داشتهاند. برخى از ايشان با توجه به داشتن تمكن مالى، همسران بسيارى داشتند، چنانكه ابنحبيب از مسعودبن عمرو بن عمير و فرزندش عروه به «مردان 10 همسرى» ياد كرده است.[3]عمروبن عمير از همسرش قلابه دختر حارثبن كلده ثقفى فرزندانى به نامهاى حبيب، مسعود، عبدياليل، ربيعه و كنانه داشت[4] كه معاصر پيامبر بودند. از ميان آنان عبدياليل در طائف صاحبنظر بود و مردم به رأى او عمل مىكردند.[5] در گزارش اغراقآميزى مردم طائف در آستانه ظهور اسلام در پى ديدن شهاب سنگهاى فراوان نظر او را جويا شدند و او گفته بود: اگر اين ستارگان شناخته شدهباشند نشانه پايان دنياست و اگر نباشند نشانه پيشامد و خبر تازهاى است.[6] حبيب نيز در ميان اهالى طائف از موقعيت ممتازى برخوردار بود، به گونهاى كه او را شايسته نبوت مىدانستند. بنابر روايت ابن عباس مراد از مردِ شريف طائف كه به زعم مشركان، وحى بايد بر وى يا مردى شريف از مكه نازل مىشد، حبيب است.[7]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 223
آيه «وقالوا لَولا نُزِّلَ هـذا القُرءانُ عَلى رَجُل مِنَالقَريَتَينِ عَظيم» (زخرف/43،31) در پى چنين ادعايى و در پاسخ آنان، آيه «اَهُم يَقسِمونَ رَحمَتَ رَبِّكَ»(زخرف/43،32) نازل شد.[8] از اين خاندان امية بن ابىالصلت* ثقفى شاعر معروف عرب، نبيره عمروبن عمير نيز خود را شايسته پيامبرى مىدانست.[9]
آنان همچون ساير ثقيف به بت لات توجه خاصى داشتند.[10] منابع از درگيرى بنى عمرو با بنىمالك از ديگر تيرههاى ثقيف در بيرون طائف ياد كردهاند[11] كه طى آن شكست سختى را بر بنىمالك وارد كردند.
ارتباط بنى عمرو با ديگر قبايل حجاز از جمله قريش را مىتوان در نوع روابط ثقيف* با اين قبايل جست و جو كرد.
با ظهور اسلام بنىعمرو نيز در كنار قريش به انكار اسلام پرداختند. مفسران آيه «اَم يَحسَبونَ اَنّا لا نَسمَعُ سِرَّهُم و نَجوهُم»(زخرف/43،80) را نشانه همراهى حبيب با صفوان بن اميه و ربيعه در انكار اسلام و قدرت خدا مىدانند و معتقدند اين آيه در رد عقيده سه نفر است كه دو تاى آنان قريشى و سومى از بنىعمرو بن عمير يا دو تاى آنان از بنىعمرو بن عمير و سومى از قريش است كه در كنار كعبه نشسته بودند و مىگفتند: آيا خدا سخنان آهسته ما را چنانكه محمد ادعا مىكند مىشنود؟ يكى گفت: نه و ديگرى گفت: شايد قسمتى را بشنود و آن يك گفت: اگر بلند سخن بگوييم مىشنود.[12]
همچنين آمده است كه وقتى پيامبر در سال دهم بعثت براى گسترش دعوت خويش به طائف سفر كرد ضمن ملاقات با فرزندان عمرو بن عمير و اقامت 10 روزهاش[13] در آن شهر، اشراف و مردم را به اسلام فرا خواند. عبدياليل، مسعود و حبيب كه در آن دوره رهبران ثقيف بودند، با رد دعوت پيامبرضمن توهين به حضرت، به تحريككودكان و سفيهان شهر بر ضدّ پيامبر پرداختند.[14] برخى واكنش بنى عمرو را ناشى از تحريك قريش مىدانند.[15]
از حضور بنى عمرو بن عمير در جنگهاى قريش با پيامبر هيچ گزارشى وجود ندارد. تنها آمده است كه زنى به نام برزه نوه عمروبن عمير به همراه همسرش صفوان بن اميه قريشى در نبرد احد حضور داشت.[16] با فتح مكه در سال هشتم هجرى، طائف در برابر محاصره پيامبر مقاومت كرد و احتمالا بنىعمرو بن عمير كه از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 224
رهبران ثقيف بودند در اين كار نقش برجستهاى داشتند. برخى مفسران آيات «بَلِ الَّذينَ كَفَروا يُكَذِّبون * واللّهُ اَعلَمُ بِما يوعون * فَبَشِّرهُمبِعَذاب اَليم»(انشقاق/84،22 ـ 24) را كه در طائف بر پيامبر نازل شده[17] در شأن فرزندان عمروبن عمير دانستهاند كه در آن زمان بر كفر خود ماندند.[18]
در اين آيات آنان كافرانى خوانده شدهاند كه خداوند از درونشان آگاه است و به عذابى دردناك گرفتار خواهند شد.
بنابر گزارشهاى تاريخى نخستين گرونده به اسلام از بنى عمرو بن عمير، عروة* بن مسعودبن عمرو بن عمير است. او كه متخصص ساخت جنگافزارهايى چون منجنيق بود در سال دهم هجرى به مدينه رفت و مسلمان شد و از آن حضرت اجازه خواست براى دعوت اهالى ثقيف به طائف برود و چون به احترام و جايگاه خودبين آنان مطمئن بود، پيش بينى پيامبر مبنى بر احتمال كشته شدنش در طائف را نپذيرفت. سرانجام به طائف رفت و همان طور كه رسول خدا پيش بينى كرده بود اهالى آن شهر از روى سرسختى عروة بن مسعود تازه مسلمان را كشتند. پيامبر او را به مؤمن انطاكيه مذكور در سوره يس تشبيه كرد كه قوم خود را به دين خدا فرا خواند؛ ولى آنان وى را كشتند.[19] بنى عمرو در كنار ثقيف در واپسين سال حيات پيامبر و پس از آنكه شاهد حضور هيئتهاى قبايل منطقه در مدينه بودند[20] تصميم گرفتند عبدياليلبنعمرو بن عمير را براى مذاكره درباره نحوه پذيرش اسلام به مدينه بفرستند؛ اما عبدياليل از ترس آنكه مبادا پس از مسلمان شدن و بازگشت به طائف همچون عروة بن مسعود كشته شود، نپذيرفت و خواستار اعزام افرادى همراه خود به مدينه شد. اين هيئت كه به وفد ثقيف معروف است، از دهها ثقفى تشكيل مىشد[21] كه رياست آن را عبدياليل بر عهده داشت.[22] بنا به گزارش ديگرى رياست آنان را 6 تن از جمله عبدياليل و دو پسرش ربيعه و كنانه بر عهده داشتند.[23]
بنابه گزارش مدائنى از بين افراد وفد، كنانهبن عبدياليل بن عمرو بن عمير اسلام را نپذيرفت و به روم رفت و مسيحى شد و همانجا درگذشت.[24]
بنى عمروبن عمير پس از قبول اسلام همچنان در پى درآمدهاى نا مشروع خود از طريق ربا بودند. در اين ميان بنى مغيره از خاندانهاى قريشى ـ و به نقلى عباس بن عبد المطلب ـ با خوددارى از پرداخت سود پولهاى دريافتى از بنىعمرو بن عمير به نزد عتاب بن اسيد حاكم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 225
مكه شكايت بردند.[25] عتاب جريان را به پيامبر گزارش داد كه آياتِ «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ وذَروا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبوا اِن كُنتُم مُؤمِنين * فَاِن لَم تَفعَلوا فَأذَنوا بِحَرب مِنَ اللّهِ و رَسولِهِ و اِن تُبتُم فَلَكُمرُءوسُ اَمولِكُم لا تَظلِمونَ و لاتُظلَمون»(بقره/2،278 ـ 279) نازل شد. در اين آيات خداوند مؤمنان را به رها كردن آنچه از مطالبات ربا باقى مانده فرمان مىدهد و به آنان هشدار مىدهد در صورتى كه به كار خود ادامه داده، تسليم حكم الهى نشويد پيامبر حق دارد با جنگ و توسل به نيروى نظامى جلوى شما را بگيرد؛ اما اگر توبه كنيد حق داريد سرمايههاى اصلى خود را بدون هيچ سودى از مردم بگيريد. پس از آن رسول خدا عتاببن اسيد را بر جنگيدن با بنىعمروبن عمير در صورت عمل نكردن به مفاد آيه موظف ساخت.[26]فرزندان عمرو بن عمير از سود اموال خود گذشته، اصل سرمايه را از بنى مغيره خواستند. بنومغيره ادعاى تنگدستى كرده، تا زمان فرا رسيدن محصول مهلت خواستند. چون طلبكاران از دادن مهلت پرهيز كردند آيه «واِنكانَ ذو عُسرَة فَنَظِرَةٌ اِلى مَيسَرَة = و اگر [بدهكارتان]تنگدست باشد، پس تا [هنگام]گشايش، مهلتى [بهاو دهيد]» (بقره/2،280) نازل شد.[27]
بنى عمرو بن عمير پس از پيامبر:
گزارشهاى متعدد تاريخى از نقش فرماندهان ثقفى از شاخه بنى عمرو بن عمير در فتوحات اسلامى حكايت مىكند. يكى از اين فرماندهان ابوعبيدبن مسعودبن عمرو بن عمير (پدر مختار) است كه همراه گروهى ديگر از برادران و نزديكان خود در جنگ جِسر (درسال 12 هجرى) كشته شد. اين جنگ بين مسلمانان و بخشى از سپاه ساسانى اتفاق افتاد و بنا به وصيت ابوعبيد پس از او جبربن ابى عبيد و پس از او به ترتيب ابوالجبربن ابى عبيد، حبيببن ربيعه، ابوقيس بن حبيب بن ربيعه و عبدالله بن مسعود همگى از خاندان عمروبن عمير فرماندهى سپاه مسلمانان را بر عهده گرفتند[28] و كشته شدند. مدائنى ابوالحكمبن حبيببن ربيعهبن عمرو بن عمير را جزو كشتگان اين نبرد ذكر كرده است.[29]از افراد منسوب به اين خاندان ابومحجنبن حبيببن عمرو بن عمير شاعر معروف است كه صحابت پيامبر را ادراك و احاديثى نقل كرده است. او به سبب اصرار بر شرابخوارى به دستور عمر7بار حد خورد و تبعيد شد.[30] گفته شده: فرزند او عبدالله نزد معاويه آمد و به طمع دريافت مال، على(عليه السلام)را به ترس و بخل متهم كرد كه حتى معاويه وى را به دروغگويى درباره على(عليه السلام)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 226
متهم ساخت.[31] قاسمبن ربيعة بن امية بن ابى الصلت نيز كارگزار عثمان در طائف بود.[32]
از مشهورترين افراد خاندان عمروبن عمير مختار بن ابى عبيد بن مسعود ثقفى است كه بسيارى از قاتلان امام حسين(عليه السلام) را در كوفه كشت. از نويسندگان مشهور وابسته به خاندان عمرو بن عمير در قرن سوم ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال معروف به ابن هلال ثقفى صاحب كتاب الغارات و حدود 50 كتاب ديگر است. او كه از نوادگان مسعود بن عمروبن عمير است در كوفه زندگى مىكرد و زيدى مذهب بود؛ اما در نهايت به اماميه گرويد و پس از مهاجرت به اصفهان در سال 283 درگذشت.[33]
منابع
اسباب النزول؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ الاكمال فى رفع الارتياب عن المؤتلف والمختلف فى الاسماء والكنى والانساب؛ الامامة والسياسه؛ البدء والتاريخ؛ البداية والنهايه؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ تاريخ خليفةبن خياط؛ تاريخ صدر اسلام؛ تاريخ العرب قبل الاسلام؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن؛ قرطبى؛ حقايق التأويل فى متشابه التنزيل؛ روضالجنان و روحالجنان؛ الشافى فىالامامه؛ الطبقات الكبرى؛ عيون الاثر فى فنون المغازى والشمائل والسير؛ الغدير فى الكتاب والسنة والادب؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ معجمالادباء؛ معجم ما استعجم من اسماءالبلاد والمواضع؛ المغازى؛ النكت والعيون، ماوردى.حسن بستان
بنى غطفان => غطفان
[1]. تاريخ العرب، ج 4، ص 153 ـ 154.
[2]. تاريخ العرب، ج 4، ص 152 ـ 154.
[3]. المحبر، ص 357.
[4]. المحبر، ص 460.
[5]. الاصابه، ج 5، ص 192.
[6]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 12؛ الاصابه، ج 5، ص 192.
[7]. تفسير قرطبى، ج 16، ص 56.
[8]. مجمعالبيان، ج 9، ص 71؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 56.
[9]. حقايق التأويل، ص 66.
[10]. عيون الاثر، ج 2، ص 32، 71.
[11]. معجم ما استعجم، ج 1، ص 197.
[12]. كشف الاسرار، ج 9، ص 85.
[13]. البدء والتاريخ، ج 4، ص 155.
[14]. مجمع البيان، ج 9، ص 139؛ روض الجنان، ج 17، ص 276.
[15]. تاريخ صدر اسلام، ص 296 ـ 297.
[16]. البداية والنهايه، ج 4، ص 12.
[17]. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 197.
[18]. تفسير قرطبى، ج 19، ص 185.
[19]. المغازى، ج 3، ص 960 ـ 961.
[20]. تاريخ العرب، ج 4، ص 155.
[21]. المغازى، ج 3، ص 962 ـ 963.
[22]. الطبقات، ج 5، ص 506.
[23]. همان، ج 1، ص 313.
[24]. البداية والنهايه، ج 4، ص 396.
[25]. تفسير ماوردى، ج 1، ص 351.
[26]. جامعالبيان، مج 3، ج 3، ص 146 ـ 147.
[27]. اسباب النزول، ص 82.
[28]. تاريخ ابن خياط، ص 83.
[29]. الاصابه، ج 7، ص 78.
[30]. الاصابه، ج 7، ص 301؛ الغدير، ج 10، ص 96.
[31]. الامامة والسياسه، ج 1، ص 134.
[32]. الاكمال، ج 6، ص 302.
[33]. الشافى، ج 3، ص 223؛ معجم الادبا، ج 1، ص 232 ـ 233.